وقتی به سوابق خوب ابن ملجم نگاه می‌کنیم باید نگران عاقبت به‌خیری خودمان شویم

امشب وقتی به علی(ع) نگاه می‌کنیم باید مست نگرانی او برای عاقبت به‌خیری شویم، و وقتی به ابن ملجم نگاه می‌کنیم باید وحشت کنیم از اینکه چگونه یک آدمی که آن سابق خوب را داشت، نه‌تنها عاقبت به‌خیر نشد بلکه تبدیل شد به «اشقی الاشقیاء»(وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاءِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین‏؛ اقبال‌الاعمال/1/296)‏ به حدّی که مرتبه او در جهنم پایین‌تر از شیطان است. ابن ملجم، یک آدم غافل نبود، عوام هم نبود. او قاری قرآن بود. او مانند یک استاد قرآن و یک فقیه بود که در مدینه به او خانه بزرگی داده بودند تا وقتی می‌خواهد به دیگران درس قرآن بدهد، آن‌قدر جا داشته باشد که مردم برای یاد گرفتن قرآن، در خانه او جمع شوند  .

اگر خداوند امشب می‌خواهد ابن ملجم را به ما نشان دهد، برای این است که نسبت به عاقبت‌ به‌خیری خودمان احساس امنیت نکنیم و خیالمان راحت نباشد.

وقتی امیرالمؤمنین(ع) خلیفه شدند، از مردم یمن بیعت گرفتند و به والی یمن فرمودند ده نفر از بهترین مؤمنین یمن را برای من بفرست. مردم یمن، ابتدا صد نفر از بهترین‌های خود را انتخاب کردند و آن صد نفر از بین خودشان هفتاد نفر انتخاب کردند و آنها سی نفر و آنها نیز از بین خودشان ده نفر را انتخاب کردند. وقتی این ده نفر به محضر امیرالمؤمنین(ع) آمدند یک نفر را به عنوان نماینده جلو فرستادند و او آن‌چنان زیبا در مدح و منقبت امیرالمؤمنین(ع) سخن گفت که واقعاً تحسین برانگیز بود. امیرالمؤمنین(ع) از او پرسید: اسم تو چیست؟ او گفت: من ابن ملجم مرادی هستم! امیرالمؤمنین(ع) دست روی دست زد و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» و ناراحت شد و فرمود: تو قاتل من خواهی بود. ابن ملجم گفت: چطور می‌توانم قاتل تو باشم درحالی‌که در همه عالم، عزیزترین شخص در نزد من هستی؟!

(فَاخْتَارَ مِنْهُمْ مِائَةً ثُمَّ مِنَ الْمِائَةِ سَبْعِینَ ثُمَّ مِنَ السَّبْعِینَ ثَلَاثِینَ ثُمَّ مِنَ الثَّلَاثِینَ عَشَرَةً فِیهِمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ ... فَلَمَّا أَتَوْهُ ع سَلَّمُوا عَلَیْهِ وَ هَنَّئُوهُ بِالْخِلَافَةِ ... ؛ بحارالانوار/42/261)

وقتی ابن ملجم به فرق مبارک امیرالمؤمنین(ع) شمشیر زد، و او را دستگیر کردند، حضرت به او فرمود: آیا من بیش از همه دوستانم به تو محبت نکردم به حدّی که دوستان من اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: یا علی! چرا این‌قدر به ابن ملجم، محبت می‌کنی؟ و ابن ملجم بدبخت هم تأیید کرد.

(أَ بِئْسَ الْإِمَامُ کُنْتُ لَکَ حَتَّى جَازَیْتَنِی بِهَذَا الْجَزَاءِ أَ لَمْ أَکُنْ شَفِیقاً عَلَیْکَ وَ آثَرْتُکَ عَلَى غَیْرِکَ وَ أَحْسَنْتُ إِلَیْکَ وَ زِدْتُ فِی إِعْطَائِکَ أَ لَمْ یَکُنْ یُقَالُ لِی فِیکَ کَذَا وَ کَذَا فَخَلَّیْتُ لَکَ السَّبِیلَ وَ مَنَحْتُکَ عَطَائِی؛ بحارالانوار/42/287)


امیرالمؤمنین(ع) به حدّی به ابن ملجم محبت می‌کرد که وقتی ابن ملجم بیمار شده بود، امیرالمؤمنین(ع) در خانه خودش از او نگهداری می‌کرد و او را تیمار می‌کرد.

(...فَلَمَّا عَزَمُوا عَلَى الْخُرُوجِ مَرِضَ ابْنُ مُلْجَمٍ مَرَضاً شَدِیداً فَذَهَبُوا وَ تَرَکُوهُ فَلَمَّا بَرَأَ أَتَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کَانَ لَا یُفَارِقُهُ لَیْلًا وَ لَا نَهَاراً وَ یُسَارِعُ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ کَانَ ع یُکْرِمُهُ وَ یَدْعُوهُ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ یُقَرِّبُهُ؛ بحارالانوار/42/262)


در شب قدر به چه موضوعی فکر کنیم؟/بچه مذهبی‌هایی که اهل ضجه زدن درِ خانه خدا نیستند، وضعیت‌شان خطرناک است




تاریخ : یکشنبه 93/4/29 | 11:16 عصر | نویسنده : حاضرغایب | نظر

.: Weblog Themes By Pichak :.
Reba.ir
Reba.ir

جنبش letter4u

  • ایکس باکس | قالب بلاگ اسکای | اس ام اس دون